داستان صفورا



صفورا، با اینکه هزاران کیلومتر از من دور است، همیشه چراغ هدایت زندگی من بوده است. او در انگلستان زندگی می‌کند و من در اصفهان ایران، اما صفورا به من آموخت که دوستی واقعی هیچ‌گاه به فاصله‌ها توجه نمی‌کند. ما از طریق استراتژی‌های دیجیتال با هم آشنا شدیم.

وقتی زندگی زناشویی من با مشکلات روبه‌رو شد، به‌خصوص در مبارزه با ناباروری، صفورا سنگ صبور و پشتیبان من بود. مشکلاتمان گاهی غیرقابل حل به نظر می‌رسید. خانواده همسرم به او فشار می‌آوردند که برای داشتن فرزند، همسر دیگری بگیرد، و ما نمی‌دانستیم باید به کجا پناه ببریم.

صفورا داستان حنا را از کتاب مقدس به من یادآوری کرد؛ زنی که با تمام وجود آرزوی داشتن فرزند داشت. اول مردد بودم که به حرف‌هایش گوش دهم، اما تشویقش به بیان احساساتم و درخواست کمک آرام‌آرام به من آرامش داد. من شروع کردم به کاوش در کتاب مقدس و در دل به صفورا اعتماد کردم و در حمایت بی‌دریغ او نیرو گرفتم.

ما با هم دعا کردیم و صفورا کمک کرد راه خود را پیدا کنم. او به من انگیزه داد که به زبان خودم دعا کنم، زبانی که همیشه برایم اثربخش بود؛ چون معمولا به عربی دعا می‌کنم که زبان مادری‌ام نیست. همچنین صفورا مرا دعوت کرد که از عیسی کمک بخواهم، نقطه عطفی در زندگی‌ام بود که همه چیز را تغییر داد.

حتی وقتی من و همسرم با چالش‌ها مواجه بودیم، صفورا کنارم بود و با آرامش و همدلی مرا حمایت می‌کرد. وقتی پزشکان گفتند ممکن است بچه‌دار شدن برایم ممکن نباشد، حضور مداوم صفورا به من امید داد و چراغی در تاریک‌ترین لحظاتم بود. حالا با شادی دعا می‌کنیم و منتظر اراده و فیض خداوند هستیم و هویت خود را به‌عنوان فرزندان خدا پذیرفته‌ایم.

صفورا فقط یک منتور برای من نیست؛ او مثل خانواده‌ام است. در سخت‌ترین روزها، حمایت بی‌وقفه‌اش به من یادآوری می‌کند که در این مسیر زندگی هرگز تنها نیستم.

برای مشارکت در حمایت مالی اینجا را کلیک کنید

داستان‌های بیشتر